شاهراه خوشبختی
شاهراه خوشبختی
دوستانه،عاشقانه

دستمال کاغذی به اشک گفت:قطره قطره ات طلاست...

یکم از طلای خود حراج می کنی؟

عاشقم با من ازدواج می کنی؟

اشک گفت ازدواج اشک و دستمال کاغذی...؟؟//

تو چقدر ساده ای خوش خیال کاغذی...

توی ازدواج ما تومچاله می شوی چرک می شوی تکه ای زباله می شوی...

پس برو و بی خیال باش...

عاشقی کجاست؟؟؟

تو فقط دستمال باش...

دستمال کاغذی دلش شکست گوشه ای کنار جعبه اش نشست....

گریه کرد و گریه کرد و در تن سفید و نازکش خون دید...

آخرش دستمال کاغذی مچاله شد...

مثل تکه ای زباله شد...

او ولی شبیه دیگران نشد...

چرک و زشت مثل این و آن نشد...

رفت اگر چه توی سطل آشغال...

پاک بود وعاشق و زلال...

او با تمام دستمال های کاغذی فرق داشت...

چون که در میان قلب خود دانه های اشک داشت....

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








نوشته شدهچهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, توسط هانيه
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.